اینجا بخوان

روزنوشته های یک نوجوان

۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۸ ثبت شده است

تو خیلی دوری

نمیدونم این یه فکت علمیه یا نه.ولی ما آدما کلا سختمونه از چیزی که بهش عادت کردیم جدا بشیم.از شیر مادر مثلا.از همون اول این مقاومت کردنمون در برابر تغییر کردن شرایط و جدایی مشخصه.خیلی وقتا ما فکر میکنیم که آدم وابسته‌ای نیستیم.فکر میکنیم خیلی قوی‌ایم و جدایی هیچ وقت ما رو اذیت نمیکنه.ولی وقتی که لحظه‌ی خداحافظی میرسه میفهمیم که چقدر ضعیفیم.میفهمیم که چقدر دلمون نمیخواد دست دوستمون و ول کنیم بریم برای آخرین بار.

میفهمیم که خداحافظی کردن هربار آسون‌تر نمیشه.این خیلی نظریه‌ی غلطیه‌.خداحافظی هر بار سخت‌ تر و سخت تر میشه.و این فقط یه جمله نیست که من همینجوری اینجا نوشته باشم که متنم قشنگ بشه.این یه واقعیته.خداحافظی هربار سخت‌تر میشه انقدر که حتی قبل ازینکه طرف‌ رو دوباره ببینیم میشینیم و به خداحافظی بعدی فکر میکنیم.اون در آسانسور که بسته میشه حالا فرقی نمیکنه تو داخلش واستاده باشی یا بیرونش،اون لحظه انگار یکی از سخت ترین لحظه‌های زندگی آدمه.این که میدونی این آخرین تصویر تو از این مرحله از رابطه‌ست.میدونی که دفعه‌ی بعدی‌ای اگر هم وجود داشته باشه شما فاصله‌تون خیلی بیشتر از الان خواهد بود.خیلی از هم دورتر شدید.و این حقیقت هربار بدتر از قبل روی سرتون فرود میاد.
یک بار داشتم به دوستم میگفتم که چت کردن خیلی پیچیده است‌.حرف تو فقط چیزی نیست که مینویسی.و ایموجی که میذاری نیست.حرف تو شامل تعداد ایموجی هایی که میذاری و مدت زمانی که طول می‌کشه تا سین کنی و خیلی چیزهای دیگه هم هست.آدما تو چت کردن به این چیزا حساسن.مخصوصا اون‌هایی که هم‌رو مدت زیادی هست که ندیدن.احمقانه‌ست که آدم مدت‌ها میشینه منتظر یک نفر تا اون اولین پیامو بده.فکر این که چه واکنشی نشون میده؟نکنه انقدر دور شده باشیم که حتی حوصله‌ی جواب دادن هم نداشته باشه؟نکنه نباید پیام بدم؟
دوری خیلی سخته ولی دور شدن سخت تر از دوریه.فکر اینکه کاش اون لحظه‌ی آخر تموم نمیشد.کاش می‌موندیم همون‌جایی که قبلا بودیم.کاش می‌موندیم.

۱۷ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۰۸ ۴ نظر
atena aa

_

درون ما تفاوت‌هاست
تو مبتلا به درمانی
و من دچار بیماری.
۱۱ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۳۶
atena aa