یه چند وقته که یک عالمه حرف برای گفتن دارم که نمیدونم از کجا شروع کنم یا چجوری بگم اصلا.بارها شده که هی شروع کردم به نوشتن ولی اخر همه رو پاک کردم.واقعا نمیدونم چیکار کنم..دوستان راهنمایی کنند لطفا..
اوکی گرفتم اره واقعا.حتما این کار رو میکنم فردا تو مدرسه و کلا ازین ببعد
آره ریحان.هیچی عاشقش شدم فقط.اولش یه سری رمان برداشته بودم بعد همرو از دستم گرفت عوضشون کرد یه عالمه هم باهام صحبت کرد که کتابای گنده گنده نخونم که نوجوانیم رو از دست ندم:)منم گفتم چشم بعدم قرار شد بیام بعدا باهاش درمورد کتابای دیگه ای که خوندم صحبت کنم و اینا
با منم همینکارو کرد دقیقا! عاشقش شدی؟ میدونی منم دوسش دارم ولی دلخورم ازش که کتابای فردریکو دوس نداشت و داشت رایمو میزد... گرچه دلخوری بی موردیه ولی بعله :)
چی هارو بهت داد؟ و چی هارو برداشته بودی خودت؟
آتنا خب تو چقد نامردی...
میمردی بگی بهم باهم بریم؟!
+😁😁
روز معلمم تازه به آقای کهکشانی تبریک گفتم کلی خوشحال شد 😁
استوری هم گذاشته بود بچه های کلاس چهارشنبش بهش کادو دادن 😁
بیبی😍😍😍
+بعدا بیشتر ازین مرکزت تعریف کن :)
۱۸ ارديبهشت ۹۸، ۰۰:۱۸
پاسخ:
من انسان خردمند و تصویر دوریان گری و بادبادک باز و راه خانه دورتر میشود بکمن رو برداشته بودم.که اومد یه عالمه با هم حرف زدیم(بعدا بهت میگم)بعدشم بهم اینا رو داد که البته فقط دوتاشو خریدم به خاطر کمبود مانی در کارتم
همه ی تابستان بدون فیسبوک
دختری که شاهزاده ی سوئد را نجات داد
ای.جی.فیکری
تولستوی و مبل بنفش
یه چند تای دیگه هم بود که یادم نمیاد
من اولی رو برداشتم با کتاب بکمن
اوه اوه
احتمالا همشونم دختر بودن:))
نشد دیگه یهویی رفتم.ساری:(
تو اگه میخواستی بری خودت میرفتی تحقیق میکردی واسه مرکز:/
امروز رفتم پرسیدم، گفتن مهشید تخصصی کار میکنه. ناظمم گفت دخترمن پارسال همونجا قبول شده، بعد چون تمرکزشون بیشتر رو ریاضی و تجربیه، اصلا تشکیل نشده و اینا.
فکرای پراکندهی مغزت رو بیار رو کاغذ حالا هرچقدرم که به نظرت مزخرف میان هر چی به ذهنت میرسه تو اون لحظه بیار رو کاغذ و بعد بیا و درستش کن و کاری کن که منظور رو برسونه.