چند سال پیش، تقریبا کلاس چهارم بودم که بالاخره بعد دوسال تصمیممو گرفتم. میخواستم دکتر بشم.اونهم نه هر دکتری.جراح مغز و اعصاب.ازهمون اولم از مغز خوشم میومد.قبلش میخواستم وکیل بشم و حق زنایی که شوهراشون بهشون ظلم میکنن و بگیرم یا میخواستم تحت تاثیر دکتری که یه دفعه ای تو شهرمون معروف شده بود دکتر گیاهی بشم.خو بچه بودم دیگه:)))ولی یادمه با اینکه من ادم خیلی خیلی خیلی به تعویق انداز و به طبع تنبلی هستم اون موقع خیلی برای نزدیک شدن به هدفم تلاش کردم.

راستشو بخواین تنها تلاشم این بود که رفتم همه جا گفتم میخوام دکتر بشم:)))

ولی به مرور زمان تغییر کردم ودر واقع عاقل تر شدم.در این حد که اگه کسی بهم میگفت که میخواد دکتر بشه،همون‌جا تیکه‌تیکه‌ش میکردم:)

بزرگ ترین سوالم این بود که این همه بچه واقعا هیچ هدفی توی زندگیشون ندارن؟چون بنظرم وقتی کسی میگفت میخوام دکتر بشم واقعا هیچ هدف قابل دسترس و جالب توجهی توی زندگیش نداشت.(البته هنوزم همین فکرو میکنم:))

الانم که دوستامو نگاه میکنم هنوزم همون وضعیته.یعنی واقعا به جز تعداد اندکی،کسی رو نمیشناسم که یکم سیستمی تر از پدرمادری که معمولا به دنبال پیشوند اقای مهندس یا خانم دکتر برای بچه هاشون هستن، فکرکنه.(میدونم،خیلی تکراریه)

امروز که سر کلاس فناوری داشتیم بحث میکردیم،معلم داشت تعریف میکرد که یکی از دانش اموزاش خیلی هنردوست داشته،مادر پدرش مجبورش کردن بره ریاضی:))))

همه تقریبا داشتن باهاش همراهی میکردنو میگفتن که ارههه،خیلی بده که مادرپدرا بچه شونو مجبور کننو ازهمین جور حرفا!

بعد یکی از بچه ها گفت:خانم اخه چرا ریاضی؟ریاضی که بازار کار نداره.ادمو هیچ جا استخدام نمیکنن.براهمین انقدر بیکار توجامعه ریخته.

و در کمال تعجب معلم من به جایی این که بگه مگه حتما باید جایی استخدامت کنن برداشت گفت:نمیدونم والا...منم میخواستم بش بگم حالا چرا ریاضی؟حداقل میرفتی تجربی که اگه قبول میشدی بعدا یکم پول در میاوردی.

اخه عزیییزم:/مگه نو همین الان نمیگفتی کاروفناوری درس زندگیه.شماباید بتونین دراینده برای خودتون پول دربیارید.نباید که حتما ریاضی و فیزیک و شیمی بخونین!

مگه تو الان اینارو نمیگفتی؟

واقعا نمیفهمم مگه ادم باید جایی استخدام بشه اخه؟اون چمیدونم مهندس فلان یعنی انقدر خلاقیت نداره که بره برای خودش کسب و کار راه بندازه؟

تازه اینا خوبه برداشته میگه:اون مهندس بدبختی که تا دکتری خونده،الان رفته رستوران زده.واقعا این حقشه؟این همه وقت گذاشته برای درس خوندن،الان باید رستوران دار باشه؟

خب اخه عزیزم«اگه اون طرف شما یکم قدرت تفکر دراز مدت داشت هیچ وقت نمیومد زندگیشو عمرشو تلف کنه تا دکتری بگیره!حالام که یکم خلاقیت به خرج داده رفته رستوران زده،بیا بشین ازین حرفا بزن:/»

اخرش به این نتیجه رسیدم که اگه گوش نکنم بهتره.نشستم فکر کردم که نه تنها ما هنوز خیلی تا این که به بچه هامون یاد بدیم که خودکفا باشن و یه کم به کار افرینی فکرکنن و منتظر نباشن یه جا استخدامشون کنن فاصله داریم ،بلکه هنوز به یک قدمی اینم نرسیدیم که بگیم:اهای ملت،حواستون باشه ها!تکنولوژِی داره همه جارو میگیره!تا چند وقت دیگه هوش مصنوعی میاد رو کار!دیگه شغلای زیادی که ادما توشون دخیل باشن باقی نمیمونه!حواستون باشه دارین چه اینده ای رو انتخاب میکنین.اینده ای رو که توش مفید باشین یا اینده ای که تو هیچ کجاش جا نشید.

اگه به دور وبرتون نگاه کنید مثال های واضحش رو میبینید.دیگه نمیتونیم بگیم :اره!تا تکنولوژی بیاد ایران طول میکشه.مثالش همین تاکسی های اینترنتی،نمونه های وطنیش زیاده،ندیدید چطور اومد جای تاکسیای دربستی و تلفنی رو گرفت؟

اره عزیزم!جلوی تکنولوژِی رو نمیشه گرفت.

میدونید،فقط میخواستم بگم که ما هنوز تا فهمیدن این قضیه خیلی فاصله داریم!فقط امیدوارم اون روزی که این اتفاق می افته،شوکه نشیم!