فردا بیست و چهارآذردقیقا پانزده سالم میشود.میخواهم درباره‌ی تمام این یکسال بنویسم.به این که چقدر "خوب" بود.نه که بگویم خیلی تویش شادی داشته باشد یا خیلی خوشگذرانی کرده‌باشم.امسال سال تجربه‌ی خیلی چیزهای جدید بود.سال یادگرفتن بود.سال فهمیدن بود.چهارده سالگی خیلی متفاوت بود.از همین الان دارم حسرت تمام شدنش را میخورم.امسال  فهمیدم که تنها شدن واقعی یعنی چه.نه که بد باشد.امسال روی ششصد نفر کراش پید کردم.و همه اش هم پرید.ولی حس قشنگی بود. یاد گرفتم که هیچ چیز را نباید تبدیل به مسیله‌ی بزرگی کرد.هیچ چیز را.یادگرفتم که چجوری مسایل را هندل کنم.نه که خیلی باشعور و فهمیده شده باشم.ولی از آن آدم استرسی اولیه خیلی فاصله گرفته‌ام.فهمیدم که هر اشتباهی تا وقتی که توسط یک انسان انجام شده "غیر طبیعی"نیست.بزرگ ترین ترس زندگی‌ام را پیدا کردم.فهمیدم از زندگی چه میخواهم.فهمیدم که زمان خیلی چیزها را تغییر میدهد.فهمیدم که "رابطه" چقدر مهم است.و همزمان چقدر بی‌اهمیت.فهمیدم که هر اتفاق کوچکی ،هر قدم کوچکی چقدر میتواند مسیر را تغییر بدهد."نداشتن"را واقعا حس کردم.حالا این نداشتن میتواند از هر جنسی باشد.امسال اشتباهات زیادی کردم.تجربه های زیادی داشتم.کارهای جدید زیادی کردم.شاید سی چهل جلد کتاب خواندم.فرندز را نگاه کردم و عاشقش شدم و خیلی چیزها ازش یاد گرفتم.از جمله این که چیزهای کوچک چقدر میتوانند خوشحالم کنند.پادکست گوش کردن،اهنگ گوش کردن،فیلم دیدن،هر چیزی.واقعا جمله‌ی یک بار بیشتر زندگی نمیکنیم را درک کردم.فهمیدم که چقدرراحت میتوانم دورو باشم.نه آن آدم دورویی که دروغ میگوید.نه از آن دورو خبیث‌ها.از آن مصلحتی‌هایش.سعی کردم که لوزر نباشم.من لوزر بودن را " مثلا "در نمره‌ی بیست دینی یا مطالعات میبینم.نه اینکه بیست گرفتن به خودی خود بد باشد.بیشتر به خاطر اینکه زمانی که میتوانستم روی آن‌ها بگذارم را گذاشتم روی نوشتن یا خواندن. امسال واقعا فهمیدم که هر مشکلی که من را نکشد قوی‌ترم میکند.البته خیلی‌هایشان هم نه ارزش قوی شدن دارند نه ارزش مردن.فهمیدم که زندگی درد بی پایان است ولی کاریش نمیشود کرد.فهمیدم که اهمیتی ندارد که آدم"روز آخر چهارده سالگی اش"را به پیدا کردن منبع انرژی جایگزین سوخت"نگذراند.که مثلا بگوید من قدر روز آخرم را دانسته ام و ازین جور حرف‌ها.

 

خیلی چیزهای دیگر یاد گرفته ام وتجربه کرده‌ام.ولی نمیشود همه‌اش را اینجا نوشت.حالا به هر دلیلی.

امضا

پیشکش به چهارده سالگی

پ ن : ولی هنوز یادنگرفتم که چجوری ی رو تبدیل به پایه همزه کنم:)